زورق خیال

من در این حوالی مرد پریشانی می شناسم شبیه همین حالای من که در گذشته اش من را جستجو می کند

زورق خیال

من در این حوالی مرد پریشانی می شناسم شبیه همین حالای من که در گذشته اش من را جستجو می کند

مردی درون آیینه

"مردی درون آینه"


هر روز مردی


شبیه همین روزهای من


در سرزمین آینه


به من سر می زند


پریشان


آشفته


من از او


نشانی جوانی از دست رفته می گیرم


می خندد


و پا به دنیای خاطرات می گذارد


آینه به من گفته بود


سالها پیش


پروانه هایی از چشمهایی سیاه


آمدند


و جوانی اش را به تاراج بردند


مهرداد عرفانی